عقيقه ببي براي دينا
ديناي من موقعي كه سه ماهه بودي تو شكم ماماني ي بره كوچولو برات خريدم و گذاشتيم پيش آنا و مارال و آراد اسب هاي بابامجيد و عمو جمال تا حسابي تپل و مپل بشه تا برات عقيقه كنيم
****شب ششم دنيا اومدنت گوسفندتو بابامجيد و عموجمال آرودن توي پاركينگ مامان جون من تورو آماده كردم بردم پايين ...وااااااااااااي دينا اون ببي كوچولو شده بود ي گوسفندگنده و تپل ...خيلي بزرگ شده بود وخيلي خوشگل بود ...
***همه بوديم عموجمال و بابامجيد ،آقاجون و مادرجون و عمو عليرضا خاله جون ندا و خاله جون ساراو مامان جون منو و تو ...عموجمال گوسفند و برات كست البته قبلش دعاي عقيقه رو مامان جون خوند تا به اسم تو عقيقه بشه براي سلامتي هميشگي تو **شبش هم عمه جون سادات و بهاره جون و محمدمهدي اومدن ديدنت و همون شبم نافت افتاد وماكلي ذوق كرديم و خيالمون راحت شد***
مشب خوبي بودولي من بايد به خاط ون سه روز استراحت ميكردم ولي دركل خوب بود ماماني ...
**** ديوانه واااااااااااااااااار ميپرستمت هستي من ****