اولين يلداي دينا
سلام ديناي من
امسال يلداي ديگه رو داشتيم چون تو ميوه زندگيمون پيشمون بودي و خوشحالي غير قابل وصفي داشتيم عزيزم .شب يلدا اول رفتيم خونه مادرجون و آقاجون اينا ي سري بزنيم عمو جون احمد و خانواده اش اونجا بود عمع طاره و نامزدش هم بودن ...خلاصه يكساعتي اونجا نشستيم و تو از اين بغل به اون غل شدي تا بالاخره اعصباني دي غرغر كردي اومدي بغل ماماني ..اونشب كلا زياد سرحا نبودي دخترم ويا به قول مامان جون دخملي اونشب سيد شده بود ههههههههههه
بعدش رفتيم خونه مامان جون اينا خاله جون سارا و عمو عليرضا هم اونجا بودن شام خورديم و وسايل شب چله رو آماده كرديم كه دايي جون محمد و زن دايي هم اومدن ..خلاصه دخترم دورهم نشستيم و مخورديم و صحبت ميكرديم و ميخنديديم ...بعدش تصميم گرفتيم بازي كنيم وبه پيشنهادخاله جون سارا پانتومين بازي كرديم كه كليييييييييييييييييييي خنديدم و خوش گذشت و آخر شب وسايلمون رو جمع كرديم و بعداز چند روز اومديم خونه ... آخه بخاط اينكه مامان ميره سركار تو دملي مامان بايد پيش خال جون ندا و مامان جون بموني مجبوريم خاله بازي كنيم ههههههه چندروز خونه خودمون و چند روز خونه مامان جون اينا هستيم ... راستي ماماني ي هندونه خريد كه هههههههههههه سفيد بود دخترم وحالمون رو گرفت ... اينم عكس دخملي نازم شب يلدا ..
هندونه ماماني رو ببينيد چه خوردنيه ......