اولين يلداي دينا
سلام ديناي من امسال يلداي ديگه رو داشتيم چون تو ميوه زندگيمون پيشمون بودي و خوشحالي غير قابل وصفي داشتيم عزيزم .شب يلدا اول رفتيم خونه مادرجون و آقاجون اينا ي سري بزنيم عمو جون احمد و خانواده اش اونجا بود عمع طاره و نامزدش هم بودن ...خلاصه يكساعتي اونجا نشستيم و تو از اين بغل به اون غل شدي تا بالاخره اعصباني دي غرغر كردي اومدي بغل ماماني ..اونشب كلا زياد سرحا نبودي دخترم ويا به قول مامان جون دخملي اونشب سيد شده بود ههههههههههه بعدش رفتيم خونه مامان جون اينا خاله جون سارا و عمو عليرضا هم اونجا بودن شام خورديم و وسايل شب چله رو آماده كرديم كه دايي جون محمد و زن دايي هم اومدن ..خلاصه دخترم دورهم نشستيم و مخورديم و صحبت ميكرديم و...
نویسنده :
هدی
16:23